جنبش “زن، زندگی، آزادی” با رهبری زنان، دیوارهای تبعیض جنسیتی، مذهبی و اتنیکی را فرو ریخت و گفتمانی برای عدالت پدید آورد. دویچه وله ماهیت این جنبش را با کارشناسان به بحث گذاشتە است.سه سال پیش در چنین روزی، قتل حکومتی مهسا ژینا امینی جرقهای زد که به یکی از بزرگترین جنبشهای اعتراضی تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. خیزش “زن، زندگی، آزادی” که از کردستان آغاز شد و به سرعت سراسر کشور را فرا گرفت، نه تنها نمادی از مقاومت زنان در برابر قوانین تبعیضآمیز حجاب اجباری بود، بلکه به چالشی اساسی علیه ساختارهای پدرسالارانه، ایدئولوژیک و سرکوبگر حکومت تبدیل گردید.
این جنبش با شعار محوری خود که ریشه در جنبش زنان کرد دارد، مرزهای جنسیتی، اتنیکی و طبقاتی را درنوردید و میلیونها ایرانی را در خیابانها و فضاهای عمومی متحد کرد. امروز در سومین سالگرد این رویداد تاریخی علیرغم سرکوبهای شدید، تأثیرات اجتماعی و فرهنگی آن همچنان پویا و زنده است. زنان ایرانی با مقاومت روزانه خود، از عدم رعایت حجاب اجباری تا حضور پررنگ در عرصههای عمومی نشان دادهاند که این خیزش نه یک اعتراض موقتی، بلکه یک انقلاب اجتماعی با نتایج پایدار است.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
با وجود عدم تغییر در قوانین ضدزن جمهوری اسلامی این جنبش توانسته هزینه سرکوب را برای حکومت افزایش دهد و گفتمانی نوین از آزادی و عدالت را در جامعه ایران نهادینه کند.
دویچه وله برای بررسی عمیقتر ماهیت خیزش زن، زندگی، آزادی و تأثیرات آن بر جامعه ایران، با سه کارشناس گفتوگو کرده است. مهدیه گلرو، فعال سیاسی و حقوق زنان، هاوژین بقالی، پژوهشگر حوزه جامعهشناسی و فعال فمینیست کُرد و کسری قرهداغی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در دانشگاه سنترال فلوریدا. این کارشناسان تصویری جامع از این خیزش ارائه میدهند که فراتر از اعتراضات خیابانی، به تحولات اجتماعی عمیق اشاره دارد.
نقش محوری زنان و انقلاب اجتماعی-فرهنگی
مهدیه گلرو این جنبش را به عنوان یک انقلاب اجتماعی-فرهنگی پویا توصیف میکند که علیرغم عدم تغییر توازن قوای سیاسی، تأثیرات عمیقی بر جامعه گذاشته است. او میگوید: «در جنبش زن، زندگی، آزادی درست است که توازن قوای سیاسی تغییر نکرده است و انقلاب سیاسی اتفاق نیفتاده است، اما به واسطه تأثیرات عمیقی که این جنبش اجتماعی داشته است، میتوانیم بگوییم که واقعاً یک انقلاب اجتماعی-فرهنگی در ایران رخ داده است. این یک انقلاب پویا است کە تا همین الان ادامه دارد. جنبش در طی این سه سال هرگز به نقطه صفر نرسیده و هرگز متوقف نشده است، به خاطر اینکه زنان در آن در یک مبارزه و مقاومت روزانه و دائمی حضور دارند.»
گلرو تأکید دارد که این پویایی مدیون مقاومت روزمره و مستمر زنان است؛ از بیرون آمدن بدون روسری تا دوچرخهسواری و موتورسواری در شهرها و حتی خروج هنرمندان زن از صحنههای رسمی به دلیل عدم پذیرش حجاب اجباری.
کسری قرهداغی نیز بر پیشاهنگی زنان تأکید دارد و آن را تمایزی کلیدی با جنبشهای پیشین میداند. او توضیح میدهد که زنان، با تجربه زیسته مستقیم تبعیض، واجد نوعی امتیاز معرفتی هستند که امکان همگرایی مطالبات متکثر را فراهم میکند.
قرهداغی میگوید: «یکی از مهمترین تمایزهای این جنبش با خیزشهای پیشین تاریخ معاصر ایران، پیشاهنگی زنان بهعنوان گروهی با تجربه زیسته مستقیم تبعیض و ستم ساختاری بود. آنان واجد نوعی امتیاز معرفتی نسبت به ساختارهای مولد نابرابری و تبعیض بودند و همین آگاهی، امکان همگرایی مطالبات متکثر را فراهم ساخت.»
این پژوهشگر علوم سیاسی در ادامه میگوید:ٰ «شعار محوری “ژن، ژیان، ئازادی” و دلالتهای اجتماعی آن چنان نیرومند بود که به دال مرکزی جنبش بدل شد و توانست فراتر از مطالبات خاص زنان، خواستههای دیگر گروههای اجتماعی سازمانیافته مانند اقلیتهای ملی، معلمان، دانشجویان و کارگران را به هم پیوند دهد و از طرف دیگر نیز گروههای ناراضی اما غیرفعال و سازماندهی نشده همچون جامعه کوییر را فعال کند، به دور این دال مرکزی بکشاند و به مانند مانیفستی سه مفهومی اما پرمعنا عمل کند.»
بیشتر بخوانید: خیزش زن، زندگی، آزادی؛ روایت سه سال مقاومت و مبارزه
به گفتە قرەداغی این همگرایی، جنبش را به نماد مقاومت جمعی تبدیل کرد و گفتمانی جدید در سپهر سیاسی ایران خلق نمود. او بر شکست حکومت در ایجاد تفرقه تأکید دارد: « یکی از مهمترین دستاوردهای این گفتمان، شکست دادن حاکمیت در نبرد گفتمانیای بر پایه در مقابل هم قرار دادن و پاشیدن تخم ستیز میان اتنیکها و سایر گروههای اجتماعی بود.»
مهدیه گلرو به چالشهای ادامهدار اشاره میکند و میگوید علیرغم مقاومت، قوانین ضدزن همچنان پابرجاست: «نباید فراموش کنیم که چیزی روی کاغذ تغییر نکرده است، یعنی قوانین ضد زن جمهوری اسلامی تغییر نکردهاند. چه در مورد حجاب اجباری، چه بقیه قوانین ضد زن که در واقع نابرابری جنسیتی در آن موج میزند. از قوانین مربوط به خانواده تا مسائل اقتصادی و سیاسی. اما نکتهای که وجود دارد این است که علیرغم اینکه این قوانین همچنان وجود دارد، مقاومت هم ادامه دارد.»
به گفتە گلرو چالشها کماکان وجود دارند. او میگوید: « یک چالش جدی، مسئلە اشتغال زنان است. یعنی جایی است که جمهوری اسلامی دستش باز است. میتواند به راحتی معلم، پرستار، تمام مشاغلی که در بخش اصلی اقتصاد ایران یعنی اقتصاد دولتی هستند، اگر آن زن استاندارد پوشش آن محیط را رعایت نکند، از کار بیکار میشود، اخراج میشود، توبیخ میشود. دختران دانشجو مجبورند که حجاب داشته باشند تا بتوانند از خوابگاههای دانشجویی استفاده کنند.» او تأکید دارد که این محدودیتها اغلب نامرئی هستند و مبارزه زنان را کمتر مورد توجه قرار میدهند.
همبستگی اتنیکی و چالشهای مرکز-حاشیه
هاوژین بقالی شروع جنبش از کردستان را عامل ایجاد همبستگی اولیه میداند و میگوید: «جنبش ژن، ژیان، ئازادی از کُردستان آغاز شد و در ماههای نخست توانست نوعی همبستگی میان زنان، ملل تحت ستم و به حاشیه رانده شده و طبقات پایین جامعه ایجاد کند. زنان کُرد در این میان نقشی محوری داشتند، زیرا در نقطه تقاطع سه نوع به حاشیه راندهشدن (جنسیتی، ملی و طبقاتی) قرار داشتند و بنابراین توانستند نماد یک تجربه مشترک ستمدیدگی شوند.»
اما او میگوید که این همبستگی پس از ماههای اولیه فروکش کرد و دلایلش را اینگونه برمیشمرد: «اول اینکه جنبش نتوانست به ایجاد نهادها، شبکههای پایدار یا “زیرساختهای اعتراضی” (protest infrastructures) منجر شود. نبود سازمانیافتگی و تداوم کنش جمعی باعث میشود که انرژی خیابانی به تدریج تحلیل رود و پیوندهای میان گروهها سست شوند.»
این پژوهشگر اجتماعی سرکوب شدید خیابانی را دلیل دیگر فروکش کردن جنبش میداند و میگوید: «رژیم با سرکوب شدید خیابانی و بازپسگیری فضاهای عمومی، عرصه کنش مستقیم را محدود کرد. با خروج مردم از خیابان نیروهای گفتمانی مسلط در فضای مجازی – بهویژه طیفهای راستگرا که دسترسی راحت تری به منابع قدرت دارند و خواستههایشان در تضاد با مطالبات زنان، اقلیتهای اتنیکی و فرودستان بود – توانستند میدان را در اختیار گیرند و روایت جنبش را به سمت دیگری سوق دهند.»
بقالی اما تأکید دارد که همبستگی به حالت پنهان درآمده و امکان فعالسازی مجدد آن وجود دارد.
بیشتر بخوانید: سالگرد مهسا؛ جنبش “زن، زندگی، آزادی” نقطه عطف در تاریخ ایران
او همچنین به خشونت بیشتر رژیم در مناطق اتنیکی اشاره میکند و میگوید “دولت در قبال مناطق کُردستان، بلوچستان، خوزستان یا لرستان نه صرفاً بهعنوان استانهای کشور، بلکه همچون مناطق حاشیهای و مسئلهدار عمل میکند” و در نتیجه این مناطق را همواره تحت کنترل نظامی و امنیتی خود دارد.
به عقیده این پژوهشگر، برخورد حکومت با این مناطق نه فقط در دوران جمهوری اسلامی بلکه از زمان حکومت رضا شاه “نه براساس نوعی تفاهم همگانی و در طی پروسهای دموکرات بلکه برمبنای سرکوب دائمی مناطق غیر فارس از سوی مناطق مرکزی بنیان نهاده شده است”.
او به نقل قولی از پسر یکی از جانباختگان کُرد اشاره میکند که گفته بود: «جمهوری اسلامی در تهران سرکوبگر است اما در کردستان اشغالگر.»
به عقیده هاوژین بقالی، “جمهوری اسلامی از مسأله اتنیکی بهمثابه ابزاری برای مشروعیتبخشی به خشونت استفاده کرده” و این مناطق را بهعنوان “ناامن” و “تهدیدی برای تمامیت کشور” قاببندی کرده است.
بقالی میگوید جنبش برای مدتی کوتاه مرزهای مرکز و حاشیه را پیوند زد، اما روایتهای حکومتی دوباره تقویت شدند.
پدرسالاری در اپوزیسیون و چالشهای آینده
مهدیه گلرو درباره اپوزیسیون جمهوری اسلامی میگوید که طبق یک قاعده کلاسیک، اپوزیسیونها اغلب شباهتهایی به حکومتی که با آن مبارزه میکنند، دارند و این شباهتها در سالهای اخیر حتی پررنگتر شده است. او توضیح میدهد: «بخشی از اپوزیسیون، بهویژه جریانهای راستگرا، همچنان تحت تأثیر نگاه پدرسالارانه هستند. جمهوری اسلامی با تکیه بر پدرسالاری مذهبی، پوشش زنان را به دستها و گردی صورت محدود میکند و آن را به نام اسلام توجیه میکند. اما در اپوزیسیون هم شاهد نوعی پدرسالاری ضدزن هستیم که استانداردهایی برای پوشش و رفتار زنان تعیین میکند. وقتی زنانی با انتخاب لباسهایی مثل تاپ یا کراپ، تابوها را میشکنند، برخی از این اپوزیسیون با عبارات توهینآمیزی مثل “پرستو” یا با تأکید بر اینکه “زن ایرانی به دلیل عفتش چنین لباسی نمیپوشد”، واکنش نشان میدهند. این نشان میدهد که حتی بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی همچنان میخواهند برای پوشش و نحوه مبارزه زنان چارچوب تعیین کنند.»
گلرو تأکید میکند که در آینده ایران، پس از پایان استبداد دینی، زنان باید بتوانند آزادانه برای خود تصمیم بگیرند و هیچ نگاه پدرسالارانهای نباید برای پوشش آنها قانونگذاری کند.
کسری قرهداغی معتقد است که خیزش زن، زندگی، آزادی برای بخش بزرگی از اپوزیسیون خارج از کشور غیرمنتظره بود. او توضیح میدهد: «این جنبش با ویژگیهای زنمحور، شبکهای، غیرمتمرکز و گفتمانی ضدپدرسالارانه، اپوزیسیون خارج را غافلگیر کرد. بسیاری از آنها در ابتدا نتوانستند ماهیت مترقی و پویای این خیزش را درک کنند.»
قرهداغی این موضوع را نشاندهنده این میداند که “کنشگران داخل ایران نه تنها مطالباتی پیشروتر داشتند، بلکه شناخت عمیقتری از واقعیتهای جامعه ایران نیز در اختیار داشتند”. به گفته او: «دوری اپوزیسیون خارج از میدان واقعی اعتراضات، ناآشنایی با پویاییهای محلی و وابستگی بیش از حد به مدلهای سنتی رهبریمحور باعث شد که آنها نتوانند بهموقع و بهصورت مؤثر در داخل کشور نقشآفرینی کنند. در برخی موارد، این ناتوانی حتی به انحرافاتی منجر شد که با روح مترقی جنبش در تضاد بود.»
قرهداغی میافزاید که اپوزیسیون خارج در بازنمایی جهانی روایت جنبش، جلب توجه رسانهها و ارتباط با نهادهای حقوق بشری موفقتر عمل کرد، اما در ایجاد رهبری معتبر و هماهنگ در داخل ایران ناکام ماند و این شکاف به آشفتگی پیامها، رقابت بر سر سخنگویی و ناهماهنگی عملیاتی منجر شد.
هاوژین بقالی بر تضاد میان روایتهای راستگرا و مطالبات گروههای بهحاشیهراندهشده تأکید میکند و معتقد است که زنان و گروههای اتنیکی در آینده سیاسی ایران نقشی کلیدی خواهند داشت. او میگوید: «همبستگی شکلگرفته در جنبش ژن، ژیان، ئازادی عمدتاً میان گروههای بهحاشیهراندهشده، یعنی زنان، ملل غیرفارس و اقشار فرودست، ایجاد شد و نه میان این گروهها و اپوزیسیون مرکزگرا. تداوم رویکردهای مرکزگرایانه مانع از تشکیل یک جبهه پایدار و فراگیر میان این نیروها شد.»
او ادامه میدهد: «در آینده ایران، بهویژه در بزنگاههای سیاسی، ممکن است اتحادهایی میان این گروهها شکل بگیرد، اما این اتحادها احتمالاً بیشتر تاکتیکی خواهند بود تا استراتژیک. با این حال، زنان و گروههای اتنیکی در این ائتلافها نقش تعیینکنندهای ایفا خواهند کرد و مطالبات آنها که افقی دموکراتیک و عدالتخواهانه ارائه میدهد، میتواند تأثیری عمیق و ماندگار بر گفتمان ملی ایران بگذارد. نادیده گرفتن یا سرکوب این مطالبات از طریق تلاش برای یکسانسازی و همگون کردن نیروها، هر پروژهای برای دموکراسی و عدالت در ایران را شکننده و ناپایدار خواهد کرد.»
بقالی هشدار میدهد که هرگونه تلاش برای حذف صدای این گروهها، چشمانداز دموکراتیک ایران را به خطر میاندازد.
چشمانداز سکولاریسم رادیکال و درسهای جنبش
کسری قرهداغی جنبش “زن، زندگی، آزادی” را جنبشی عمیقاً سکولار و رادیکال توصیف میکند که فراتر از تعاریف متداول سکولاریسم عمل کرده است. او توضیح میدهد: «جنبش زن، زندگی، آزادی که با قتل حکومتی ژینا امینی شعلهور گشت، در ماهیت خود جنبشی به تمام معنا سکولار بود. مقصود از سکولاریسم در اینجا صرفاً ابعاد سطحیای مانند جدایی دین از دولت، تفکیک قوا یا برگزاری انتخابات نیست، بلکه نوعی سکولاریسم رادیکال و اصیل است که پرده از داعیههای کاذب رژیمهای اقتدارگرای منطقه برمیدارد. این جنبش در پی بازتعریف رابطه جامعه با قدرت سیاسی و نقد بنیادین مشروعیت ساختارهای سلطه مبتنی بر قرائتهای ایدئولوژیک است.»
بیشتر بخوانید: آیا فروپاشی جمهوری اسلامی محتمل یا حتی قریبالوقوع است؟
به گفته قرهداغی، این جنبش نه تنها قوانین تبعیضآمیز مانند حجاب اجباری را به چالش کشید، بلکه با نقد ریشهای ایدئولوژیهای اقتدارگرا، به دنبال بازسازی رابطهای برابر میان جامعه و قدرت بود. او این خیزش را در بستر ناکارآمدی سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی جمهوری اسلامی و انزوای بینالمللی آن تحلیل میکند و معتقد است که نارضایتیهای گسترده اجتماعی همراه با سرکوب مداوم گروههای حاشیهای، زمینهساز این حرکت شد.
نقد رویکرد نسلی در تحلیل جنبش
کسری قرهداغی، با نگاهی انتقادی به تحلیلهای رایج، تأکید دارد که نباید نسل زِد (Z) را بهعنوان نیروی محرک اصلی خیزش زن، زندگی، آزادی در نظر گرفت. او استدلال میکند که تمرکز بیش از حد بر نقش این نسل، به درک ناقصی از جنبش منجر میشود.
قره داغی میگوید: «نسل علت مستقل یک جنبش نیست؛ بلکه موقعیت نسلی یک شرط زمینهای و جهتدهنده است که روی شیوه ادراک و کنش اثر میگذارد، نه این که خودش بهتنهایی محرک جنبش باشد. چارچوب نسلی با چند نقص برجسته روبهروست؛ مهمترین آنها گرایش به مفهومپردازی از نسل زِد که غالباً بهعنوان نیروی محرک خیزش توصیف میشود بهعنوان یک گروه اجتماعیِ همگن است که با مجموعهای از ویژگیهای ظاهراً مشترک تعریف میشود. چنین مقولهبندیای دارای اشکال است، زیرا مرزهای نسل زِد را نمیتوان بهدقت ترسیم کرد.»
او توضیح میدهد که نسل زِد، با وجود مشارکت فعال و خلاقانه در اعتراضات خیابانی و فضای مجازی و البته دادن هزینەهای بسیار، گروهی متنوع با پیشینهها و اولویتهای اجتماعی و سیاسی متفاوت است. برخی از این نسل به سیاستهای هویتی گرایش دارند، برخی شبکههای اجتماعی را برای کنشگری ترجیح میدهند و گروهی دیگر به مسائل کلان سیاسی و اجتماعی توجه نشان میدهند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
به گفته قرهداغی تقلیل این جنبش به یک پدیده صرفاً نسلی، پیچیدگیهای آن را نادیده میگیرد و از توجه به عوامل ساختاری عمیقتر مانند تبعیضهای جنسیتی، اتنیکی و طبقاتی که در هسته این خیزش قرار دارند، میکاهد. او تأکید میکند که این جنبش نتیجه همگرایی مطالبات گروههای مختلف است و نقش نسل زِد تنها یکی از عوامل زمینهای در شکلگیری و پویایی آن بوده است.
با تمام این اوصاف بسیاری از کارشناسان همنظرند که خیزش زن، زندگی، آزادی، با وجود کاهش شدت اعتراضات خیابانی به دلیل سرکوب شدید، همچنان یک نیروی تحولآفرین در جامعه ایران است. این جنبش درسهایی ارزشمند درباره همبستگی، عدالت اجتماعی و دموکراسی ارائه کرده و نشان داده که میتواند گفتمانی نوین برای آینده ایران ترسیم کند.